
نام شما : |
ایمیل شما : |
نام دوست شما: |
ایمیل دوست شما: |
سفره ام را جا گذاشته ام
زير آن درخت بلوط
بايد بر گردم اما بر گشتني نيست
گذشته است زمان
و من در ايينه لمس مي كنم
چينه هاي اين شكست را
بر ويرانه پلكم
كه فرو افتاده
در دامنه ي مه آلود دره اي سبز
حالا بايد به تمبرهاي باطله دلخوش بود
و كلكسيون ها را
با لك هاي سرخابي تزيين كرد
صفحات سفيد را خالي گذاشت
و بجاي آن به پنجره بسته ي فردا نگاه كرد
فكر آن درخت بلوط را هم نكن
خودش را گهگاه با شعري
خاطره اي
طرح لبخندي
سر گرم مي كند .
قول مي دهم دلش از ما خوشتر است
امير تيكني
پري نبودهام از قصه ها مرا ببرند
پرنده نيستم از گوشهي قفس بخرند
زنم حقيقت پرتي پر از پريشاني
پر از زنان پشيمان كه تلخ و دربهدرند
چرا به شاخهي خشك تو تكيه ميدادم؟
به دستهات كه امروز دستهي تبرند؟
از رفتنت دهان همه باز...
انگار گفته بودند:
پرواز !
پرواز !
قيصر امين پور
عطر تو در هواست!
مي آيي
يا
رفته اي؟!
عليرضا روشن
ديوانه ي حجاب تو و چادرت شدم
اما بدون روسريم دوست دارمت
"محمد رفيعي"